تبيين انحرافات اجتماعي از ديدگاه امام علي (ع) و نظريه هاي كلاسيك (1)


 

نويسنده: حفيظ الله فولادي
عضو گروه علوم اجتماعي پژوهشگاه حوزه و دانشگاه (1)



 

چكيده
 

زندگي اجتماعي انسان در قالب سازمان ها و نهادها ادامه مي يابد. هنجارها و قوانين اجتماعي موجب همنوايي و انتظام اجتماعي اند، اما همواره انحراف از آن ها وجود دارد. تبيين هاي زيست شناختي، روان شناختي، جامعه شناختي و نيز تبيين مبتني بر گزينش رفتار انحرافي مي توانند مورد توجه قرار بگيرند. تبيين نوع اخير بر اساس عنصر اختيار آدمي قابل بررسي است. از طرف ديگر، برخي ويژگي ها داراي منشاء اجتماعي بوده و موجب بروز كجروي اند. ديدگاه هاي متعدد از ابعاد گوناگون به تبيين انحراف پرداخته اند، ولي عامل اصلي انسان مختار است كه با انتخاب خود به عمل اقدام مي كند.

كليد واژه ها:
 

انسان، تعامل، اجبار، اختيار، انحراف، گزينش، تفكر، تربيت، ساختار

مقدمه
 

زندگي در جامعه انساني براي موجودي به نام «انسان» از ضرورياتي است كه مورد اتفاق اكثر دانشمندان است. با قطع نظر از اختلافي كه ميان آنان در بررسي منشأ اين ضرورت وجود دارد، به حكم تجربه زيستي و نيز مشاهده مواردي كه به صورت استثنايي خارج از جامعه انساني پرورش يافته اند، مي توان اظهار داشت كه اصولا‌ انسان بدون ياري ديگران نمي تواند نيازهاي حياتي زندگي خود را برآورده سازد. از اين رو، آدمي به صورت اجتماعي زندگي مي كند تا ناتواني خود را در برآورده ساختن احتياجات، به كمك و ياري ديگران جبران نمايد و در نتيجه راحت تر به ادامه حيات بپردازد. بدين جهت مي توان گفت اجتماعي بودن انسان به اين معنا است كه در سرزمين هاي مختلف گروه هايي از افراد با همديگر به تشريك مساعي پرداخته و در كنش هاي متقابلي كه با هم دارند، گذران زندگي مي كنند. آنان در اين ارتباط متقابل، داراي آداب و رسوم، ارزش ها، باورها و فرهنگ مختص به خود مي شوند. آنان با تشكيل سازمان ها و نهادهاي اجتماعي مختلف به تقسيم وظايف و ايفاي نقش هاي مربوط مي پردازند. در اين روند، همواره جامعه انساني شاهد ظهور اقشار و اصناف مختلفي است كه هر يك تأمين كننده بخشي از نيازها است و همبستگي ميان آنان تا حدي است كه هيچ يك بي نياز از ديگري نيست. حضرت علي عليه السلام در فرمان خويش به مالك اشتر به طبقه بندي اقشار مختلف جامعه بر اساس نقشي كه در سامان دادن به زندگي اجتماعي دارند پرداخته و مي فرمايد:
« اي مالك بدان مردم طبقات گوناگون مي باشند كه اصلاح هر يك جز با ديگري امكان ندارد، و هيچ يك از طبقات از طبقه ديگري بي نياز نيست.» [نهج البلاغه، ن: صبحي صالح، ن 53]

ضرورت حاكميت نظام
 

بايد توجه داشت كه قوام زندگي اجتماعي در حاكميت اصول و ضوابط خاص در تعامل هاي ميان آنان است. بدين معني كه با گردهم آمدن عده اي نامتجانس كه تعامل هايشان داراي چارچوب هاي منظمي نباشد، زندگي اجتماعي شكل نمي گيرد. بنابراين، بدون حداقلي از همنوايي كه تعامل افراد بر اساس اصول و ضوابط اجتماعي صورت پذيرد، نمي توان به ادامه حيات جمعي دلخوش داشت. زيرا با فقدان ضوابط اجتماع، هرج و مرج و بي نظمي بر جامعه حكم فرما خواهد شد و نتيجه آن، عدم ايفاي نقش هايي خواهد بود كه افراد در جامعه عهده دار انجام آن ها هستند. حضرت امير عليه السلام در وصيت نامه شان پس از سفارش به تقوا و پرهيزگاري، به رعايت نظم و انتظام در امور زندگي و پرهيز از دشمني و دوري از يكديگر سفارش مي كنند. زيرا با نظم و انضباط در برنامه ريزي فردي و اجتماعي و همچنين رفق و مداراي با يكديگر است كه زمينه رشد و پيشرفت در ابعاد مادي و معنوي براي جامعه فراهم مي شود؛ و گرنه در شرايط هرج و مرج و به هم ريختگي اجتماعي، جامعه دچار اختلال گرديده و ركود و فشلي بر سازمان ها و نهادهاي اجتماعي مستولي مي گردد.

نظم و اختيار
 

نظمي كه سخن از ضرورت تحقق آن در جامعه به ميان آمد و نيز گفته شد كه تحقق آن در گرو تبعيت آحاد جامعه از هنجارها و قوانين اجتماعي است، در صورتي به نحو مطلوب فراهم مي آيد كه در پرتو عمل اختياري و براساس خواست و تمايل دروني افراد جامعه محقق شود. به عبارت ديگر، پياده كردن نظم در جامعه با فشار و سركوب و زور نمي تواند براي هميشه و يا مدتي طولاني نتيجه بخش باشد، بلكه در صورتي مي توان به زندگي در كنار ديگر همنوعان اميد داشت و ايفاي نقش هاي مورد انتظار را از آنان مشاهده كرد كه عمل افراد بر طبق موازين اجتماعي، همراه با خواست و تمايل دروني آنان باشد و نه تحت فشار و اجبار. ممكن است گفته شود در بسياري موارد، افعال انسان بر اساس فشار فيزيكي و قهري خارجي نيست ولي شرايط و اقتضائات اجتماعي رفتارهايي را بر انسان تحميل مي كنند كه اگر آن شرايط نمي بود انسان به چنين اعمالي دست نمي زد. در پاسخ، به اجمال مي توان گفت كه گرچه جامعه چيزهايي را از انسان طلب مي كند كه در خارج از جامعه انسان خود را مكلف به تبعيت آن ها نمي بيند، ولي عمده اين تكاليف اجتماعي براي آن است كه وظايف محوله اجتماعي امكان تحقق پيدا كنند، و به تعبيري قراردادهاي اجتماعي محدوديت هايي را براي آحاد جامعه و به منظور رتق و فتق امور اجتماعي وارد مي كنند كه پذيرش اين موارد اغلب با علم و اختيار و با تلقي به صرفه بودن آن در نزد افراد، صورت مي گيرد.
پس نكته اساسي اين است كه افراد با علم و توجه به محدوديت هاي حاصل از زندگي اجتماعي به جامعه روي مي آورند و هنجارها و آداب و رسوم و قوانين موضوعه در آن را با اختيار خود مي پذيرند. در اين جا باز به نكته مهم ديگري مي رسيم و آن اين كه با چنين توافق عمومي و همگاني در سطح جوامع، همواره انسان ها شاهد بوده اند كه توافق مورد اشاره، پذيرش همگاني را در پي نداشته بلكه افرادي يافت شده اند كه به قوانين اجتماعي و قراردادهاي موضوعه بي توجهي نشان داده و حتي در صدد طرد و رد آن ها بر آمده اند و در نتيجه جامعه را با رفتارهاي خلاف خود به سوي به هم ريختگي و آشفتگي و بي نظمي سوق داده اند.

انحرافات اجتماعي
 

در اين كه چه نوع رفتارهايي را ناهمنوايي و تخطي از هنجارهاي اجتماعي بدانيم، بايد توجه كرد كه هنجارها و قواعد رفتار در ميان فرهنگ ها و جوامع مختلف متفاوت اند. مع الوصف، با تمام تفاوت ها، همه ي آن ها در اين مطلب مشتركند كه رفتاري انحرافي است كه بر خلاف هنجارهاي آن جامعه باشد. البته اين نگارش از منظر بينش ديني كامل نيست و از نظر دين، رفتار انحرافي دايره ي وسيع تري را شامل مي شود و آن اين كه چنان چه انسان از هنجارهاي تعيين شده از سوي خداوند كه بيان كننده ي سعادت دنيوي و اخروي است سرپيچي كند، دچار رفتار انحرافي شده است. به هر حال، همواره در هر جامعه اي حداقلي از رفتار انحرافي وجود دارد و انتظار اين كه همه آحاد جامعه بدون استنثاء، بر طبق موازين اجتماعي عمل نمايند، امري نشدني است.

انحراف پذيري انسان
 

انسان با توجه به عنصر آگاهي، اختيار، اراده و تمايلات گوناگون و نيز فطرت الهي خود، موجودي است كه از يك سو تربيت پذير است و قابليت اين را دارد كه به نحو مطلوب دستورالعمل هاي مختلف زندگي اجتماعي را فرا گرفته و با به كار بستن آن ها در صحنه روابط اجتماعي تعاملي درست و مقبول با ديگران داشته باشد؛ و از سوي ديگر، انحراف پذير است و قابليت آن را دارد كه با انحراف از هنجارها و قواعد زندگي اجتماعي، بلاي جان ديگر انسان ها گردد. اين قابليت و استعداد در انسان از جمله مباني نظري در بحث از انحرافات اجتماعي مي تواند قلمداد گردد. گرچه، اگر انسان مانند حيوانات ديگر صرفا محكوم غرايز بود و يا همچون جمادات امكان تحول و تكامل را نمي داشت و يا همانند فرشتگان الهي تهي از غرايز و تمايلات نفساني مختلف بود، مسأله انحراف انسان چه در ابعاد فردي و چه اجتماعي بي معني بود و در نتيجه، تبيين هاي مختلف از آن نيز قابل ارائه نبود. بنابراين، با توجه به اين كه انسان در ميان تمام موجودات ديگر، ويژگي هاي مخصوص به خود را دارا است، به انگيزه هاي گوناگون مي تواند انتخاب كننده شيوه رفتاري باشد كه در نتيجه، بر خلاف رفتار عمومي و خارج از چارچوبه پذيرفته شده اجتماعي عمل كند. اساساً در انسان شناسي اسلامي و نگاهي كه قرآن كريم به افعال انسان دارد، آن چه بيش از ساير امور برجستگي دارد، همانا قدرت انتخاب و خواست و اراده انسان در اتخاذ انواع رفتارها است. واقعيت اين است كه درباره منشأ و خاستگاه رفتار انحرافي انسان، از ديرباز تحليل ها و تبيين هاي گوناگون و گاه متعارضي صورت پذيرفته است. اغلب آن ها نكته مورد اشاره در تعاليم ديني را مدنظر قرار نداده اند و تأكيدشان بر عوامل ديگري است كه در حد حوصله اين مقاله به آنها اشاره مي شود؛ هر چند كه مفيد است تفصيل اين ديدگاه ها در منابع مربوط دنبال شود و مقصود ما نيز از اشاره، بدان جهت است كه زمينه طرح ديدگاه هاي حضرت اميرالمومنين عليه السلام قرار بگيرند.

تبيين هاي ارائه شده درباره رفتارهاي انحرافي انسان ها
 

همان گونه كه اشاره شد در گذشته هاي دور انديشمندان اجتماعي و كساني كه دغدغه مطالعات اجتماعي را داشته اند، در صدد شناخت علل رفتارهاي خلاف هنجار بوده اند. آنان عوامل مختلفي را بيان كرده اند كه ذيلاً آنها را مطرح مي كنيم:

تبيين هاي زيست‌شناسانه
 

هر چند تبيين‌هايي كه رويكرد زيست‌شناختي و توجه به جسم و صفات و ويژگي هاي جسم دارند، به زمان بقراط و جالينوس بر مي گردد، لكن به صورت علمي از قرن نوزدهم ميلادي به دنبال اكتشافات جديد در حوزه علوم طبيعي و غير انساني اين ايده مطرح شد كه اگر شيوه علمي براي مطالعه طبيعت و دستيابي به اعماق ناشناخته آن به كار مي رود، چرا نتوان همين شيوه را در مطالعه رفتار انسان به كار گرفت. از اين رو، تمركز مطالعات آنان بر ارتباط ميان كجروي با شكل جمجمه، اثرات ژنتيك، ناهنجارهاي كروموزومي، شكل بدن، خطوط پوستي و برخي ويژگي هاي مادرزادي و تعدادي از گروه هاي خوني بوده است. در اين مطالعات، نقش تعيين كننده اي به عناصر و مولفه هاي ذكر شده داده اند و به نظر مي رسد چنين نگاهي متأثر از مطالعات در حوزه علوم طبيعي بوده است كه انسان را همانند پديده هاي طبيعي به حساب آورده اند.

تبيين‌هاي روان‌شناختي
 

اين تبيين ها نيز كجروي را با انواع خاص شخصيت در ارتباط مي دانند؛ و از اين لحاظ، كانون توجه بر ويژگي هاي فردي و شخصيتي شخص كجرو متمركز است. به عنوان نمونه، روان شناسي مكتب فرويد معتقد است كه انسان داراي غريزه هاي پرخاشگرانه و كجروي هستند، لكن آنان در جريان رشد در خانواده و اجتماع ياد مي گيرند كه چگونه اين غرايز را مهار كنند. فرويد شخصيت را متشكل از بخش هايي مي داند كه در نتيجه عدم تعادل ميان آن بخش ها رفتار انحرافي بروز مي كند. به نظر مي رسد دليل قانع كننده اي نمي توان اقامه كرد كه نشان دهد برخي ويژگي هاي رواني، افرادي را ذاتاً‌ تبهكار بسازد، بدان نحو كه فرد نتواند بر آن ويژگي شخصيتي فايق آيد.

تبيين هاي جامعه شناختي
 

در تبيين هاي جامعه شناختي، نقش محيط اجتماعي و شرايط و موقعيت هايي كه فرد در آن قرار گرفته است از اهميت بسزايي برخوردار مي باشند؛ بدين معني كه انحراف و كجروي فرد در اين سنخ تبيين ها در واقع محصول نيروهاي اجتماعي يا فرهنگي اي قلمداد مي شود كه خارج از هر فرد قرار دارد. بر اين اساس، در تبيين هاي جامعه شناختي، نقش فرد در ارتكاب رفتار كجروانه، با توجه به نقش عوامل اجتماعي، ناديده گرفته مي شود؛ و در واقع به فرد به گونه اي نگريسته مي شود كه گويا وي مقهور شرايط و موقعيت هاي اجتماعي و محيطي خويش است.

تبيين هاي قائل به گزينش رفتارهاي كجروانه
 

در مقابل تبيين هاي زيستي، رواني و جامعه شناختي كه رفتار فرد را در آنها، بر اساس تأثير عوامل و شرايط جسمي، رواني و محيطي تبيين مي كنند، تبيين هاي گزينشي بر انتخاب و گزينش خود فرد تأكيد دارند و قائل هستند كه « افراد بزهكار مي شوند، چون چنين انتخاب كرده اند.» انتخابي كه امكان آن براي همه افراد، علي السويه وجود دارد. از اين رو، در اين گونه تبيين ها، ماهيت كجروي بر نوعي تصميم گيري عقلاني مبتني بر منفعت طلبي و فايده گرايي، متكي است كه فرد پس از ارزيابي پيامدهاي مثبت و منفي، رفتار انحرافي و كجروانه را انتخاب مي كند. [سليمي، علي- داوري، محمد، 177 و 370]
بايد توجه داشت كه صرفاً بر اساس اين گونه تحليل ها است كه مي توان فرد را مسئول دانست و او را نيز، در قبال رفتارهايش مورد بازخواست قرار داد. بنا بر همين رويكرد است كه مي توان انسان را موجودي مختار تلقي كرد كه در دوراهي رفتار مجرمانه و غير مجرمانه، به ميل و اراده خود يكي از آنها را انتخاب مي كند.
ارزيابي كلي راجع به تبيين هاي مورد اشاره اين است كه در ديدگاه هاي زيستي، رواني و جامعه شناختي، خواست و اراده و انتخاب انسان ناديده گرفته شده و محرك هاي جسمي، رواني و محيطي كه همگي خارج از اختيار انسان قلمداد شده اند، تعيين كننده رفتار او به حساب آمده اند. انسان در اين نگرش ها موجودي غير مسئول و بالطبع غير قابل سرزنش ديده مي شود. در مقابل اين ها، تبيين هاي گزينشي بر ارزيابي و انتخاب فرد در رفتار خويش تأكيد دارد؛ و از اين لحاظ، او را موجودي خلاق، مختار و صاحب اراده و در نتيجه مسئول رفتارش مي داند.
چنان چه در بررسي ديدگاه هاي حضرت اميرالمومنين عليه السلام خواهيم ديد، حضرت به تأثير عوامل زيستي، رواني و اجتماعي در شكل گيري رفتارهاي انسان اشاره كرده اند و لكن نكته اساسي در ديدگاه حضرت نسبت به ديدگاه هاي مزبور آن است كه عوامل مطرح شده به عنوان امور قطعي و گريز ناپذير تلقي نشده اند و در حد زمينه سازي به حساب آمده اند. در اين بررسي به دست مي آيد كه تبيين هاي گزينشي بيشترين همراهي و مقارنت را با ديدگاه ديني و بيان حضرت اميرالمومنين عليه السلام دارند. به هر حال، سعي خواهيم كرد با استعانت از كلام امام علي عليه السلام به عنوان جرقه اي در طرح انديشه هاي ايشان در عرصه تبيين رفتارهاي كجروانه نقص ها، مشابهت ها و در مواردي تكمله هايي را در نظريه هاي رايج ترسيم كنيم.

پي نوشت ها :
 

1- مدرس مركز آموزش تخصصي نهج البلاغه، قم.
 

منبع: نشريه النهج شماره 21 و 22